مشتقات ذهن یه نوجوون 21 ساله



من دو تا داداش کوچیکار از خودم دارم که با بزرگشون  هیچوقت نتونستم کنار بیام و هر روز بیشتر از قبل با هم مشکل پیدا میکنیم و دعوامون بیشتر میشه.بر عکس کوچیکه که زندگی بدون اون برام طاقت فرساس! 
و این یکسال که دانشگاه تعطیل من خونه نشین شدم داره اختلافات ما بیشتر و بیشتر میشه و در طول 24 ساعت هر یک ساعت و نیم یکبار دعوامون میشه.(البته جز مواقعی که خوابیم). 
شاید بپرسین چرا یکساعت و نیم؟ 
و باید بگم که چون کنکور داره و وقتی برا استراحت میاد پایین یه چیزی میگه و دعوا اوج میگیره. 
آدمایی که اطراف ما هستن و دعواهامون رو میبینن به من میگن که تو چیزی نگو 
اون کنکور داره و اعصابش خورده. 
و تهش توبیخم میکنن که چرا زود از کوره در میری.
اما یه سوالی که برام مطرح شده اینه که چرا به اون نمیگن کاری به کار خواهرت نداشته باش؟! 
چرا ذره ای حس نمیکنن منم فشار درس و دانشگاه و ماهی یکبار pms و ی رو دارم؟! 
و نمیدونم چرا وقتی اون چیزی میگه به من میگن جنبت رو ببر بالا و جوابش رو نده ولی وقتی من چیزی میگم میگن که اذیت اون نکن‍♀️. (الله اعلم) 
یکی از حساسیتایی که داداشم داره اینه که فکر میکنه دوستش ندارم و تمام توجهم معطوف داداش کوچیکمه. 
اما قطع به یقین میگم که صد در صد اشتباه میکنه و من دوستش دارم ولی این دعواهایی که خودش باعثش شده بیشتر داره ما رو از هم دور میکنه. 
همین. 
در آخر امیدوارم به درجه ای برسیم که دیگه باهم کاری نداشته باشیم و بتونیم 24 ساعتمون رو بدون دعوا و بحث بگذرونیم. 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شومورته Redserver در سفر کفش پیاده روی نصب پکیج دیواری و دستگاه تصفیه آب در شیراز نیکا فراز آسیا سوالات درس علوم خرید اینترنتی میوه خشک کاغذ تحریر موسیقی کره ای